١٨ بهمن سال ۱۳۸۴ خورشیدی، روز عاشورا یادآور حادثه ای تلخ و ملال آور بود

در این روز رژیم ایران دست به اعدام یکی از بهترین جوانان این مرز وبوم زد تا بدین وسیله یوغ خفقان اجتماعی را بر مردم ایران تنگ تر گرداند
مبارز شهید حجت زمانی در ظرف زمانی و مکانی خویش بیانگر فریادهای میلیونها ایرانی بود که به اینگونه خروشید. شهید حجت زمانی الگوی مبارزه با ظلم، دفاع از مظلوم و مقاومت برای تمام زندانیان سیاسی بود . تمام کسانی که وی را از نزدیک می شناختند اخلاق و ایمانش را ستایش می کردند

آوازه دلاوریهای حجت زمانی اکنون فراملی گشته و کمتر ایرانی آگاهی یافت می گردد که بر صلابت و رشادت وی مهر تایید ننهد
مزدوران رژیم آنقدر از وجود وی وحشت داشتند که او را درست روز عاشورا در زندان رجائی شهر کرج اعدام نمودند و با مولایش امام حسین علیه سلام محشور نمودند
يادش گرامی و راهش پر رهرو باد



زندانی سیاسی بهروز جاوید طهرانی

زندان رجائی شهر کرج ،بند۱، سالن ۱
شانزدهم بهمن ۱۳۸۸

نظر شما چيست ؟  

_____________________________________________________________



زندانی سياسى ارژنگ داودى، خواستار جلوگيرى از اجراى حكم اعدام على صارمى شد


ارژنگ داودى معلم، شاعر، نويسنده، و از زندانيان سياسى، طى نامهيى به مجامع سازمانهاى بينالمللى و حقوقبشرى حكم اعدام آقاى على صارمى از زندانيان سياسى زندان گوهر دشت كرج را محكوم و از مجامع بينالمللى خواستار جلوگيرى از اعدام وى شد.
در قسمتى از نامه ارژنگ داودى به مجامع بينالمللى با اشاره به اعدام مجاهد قهرمان حجت زمانى به دست دژخيمان رژيم آخوندى در زندان اوين آمده است: از تاريخ۲۸ دى ۸۳ تا ۵ خرداد ۸۴ در بند آخر خطيهاى زندان گوهردشت با زنده ياد حجت زمانى جانباخته راه آزادى ميهن هم بندى و هم اتاقى بودم.
در زمستان همان سال که دوران تبعيد خود را در زندان مرکزى بندر عباس استان هرمزگان سپرى مىکردم مقارن با ايام عاشورا از خبر اعدام ناجوانمردانه اين جوان ۲۷ ساله شوکه شدم.
اينک در زمستان ۱۳۸۸ و باز هم مقارن با ايام عاشورا خبردار شدم که براى جناب آقاى على صارمى ۶۲ ساله يکى ديگر از هم بنديان در زندان گوهردشت حکم اعدام صادر شده است.
ضمن محکوم نمودن اينگونه احکام ظالمانه از سوى بىدادگاههاى رژيم يادآور مىشوم که در تمام کشورهاى تحت حاکميت استبداد مطلقه رنج سلول انفرادى، حبس، شکنجه، تبعيد و حتى اعدام هيچ تاثيرى در اراده سترگ مبارزان راه آزادى و دمکراسى نداشته، ندارد و نخواهد داشت.

نظر شما چيست ؟  

_____________________________________________________________



گراميداشت سالگرد مجاهد قهرمان حجت زماني در زندان گوهر دشت
پنجشنبه، ۱۸ بهمن، ۱۳۸۶
بنا به گزارشهاي رسيده، عصر امروز پنجشنبه 18بهمن زندانيان سياسي زندان گوهردشت كرج، مراسم با شكوهي به مناسبت سالگرد شهادت مجاهد قهرمان حجت زماني برگزار كردند.
در جريان اين مراسم كه از ساعت 3 تا 5/6 بعدازظهر جريان داشت، زندانيان سياسي و همبندان شهيد حجت زماني با ابتكار عمل ويژه يي از طريق بلندگوي زندان پيامي را در گراميداشت حجت قهرمان براي 1800 زنداني در بندهاي 2 ، 5 ، 4 و حياط زندان پخش كردند.
در اين پيام آمده است: در مسلخ عشق جز نكو را نكشند،روبه صفتان زشت خو را نكشند،گر عاشق صادقي زمردن نهراس ،مردار بود هرانكه او را نكشند.
«بدينوسيله ما زندانيان سياسي محبوس در زندان گوهردشت كرج سالگرد شهادت حجت زماني را به خانواده گرامي و هم بندان و دوستانش تسليت ميگوييم».مراسم كه در بند 2 زندان گوهردشت برپا شده بود، با خواندن سوره والشمس آغاز شد سپس با پخش حلوا ميان انبوه زندانياني كه به دعوت دوستان و هم بندان مجاهد شهيد حجت زماني در مراسم شركت كرده بودند، ادامه يافت و حاضران براي دو زنداني سر فراز زندان گوهردشت كرج ، يعني مجاهدين شهيد حجت زماني و ولي الله فيض مهدوي فاتحه خواندند.عموم زندانيان گوهر دشت از برپايي اين مراسم استقبال كردند و در مراجعات مكرر، برگزار كنندگان را مورد تشويق و حمايت قرار مي دادند. لازم به ذكر است كه دژخميان زندان گوهر دشت از صبح امروز حسينية زندان را تعطيل كرده و زندانيان سياسي را تهديد كرده و از برگزاري مراسم بزرگداشت براي حجت قهرمان برحذر داشته بودند.

نظر شما چيست ؟  

_____________________________________________________________



نامهِ يی از زندان به ياد مجاهد قهرمان حجت زمانی

جمعي از زندانيان سياسي زندان گوهردشت كرج طي نامه يي ياد مجاهد قهرمان حجت زماني را كه دو سال پيش در آستانه عاشوراي حسيني به دست دژخميان رژيم آخوندي در زندان اوين به شهادت رسيد، گرامي داشتند.
در قسمتي از اين نامه آمده است: دوسال پيش بعدازظهر عاشورا در بند ما يعني بند 2 پچ پچ اعدام يک زنداني سياسي بر سر زبانها افتاد . … فرداي آن روز بود که فهميديم آن زنداني سياسي اعدام شده حجت زماني است ، وقتي دوستان زنداني حجت زماني بخصوص دوستان زنداني سياسي از اعدام ناجوانمرانه وي باخبر شدند ، قصد داشتند مراسمي براي وي برگزار نمايند . تهديد کردند که کسي حق ندارد براي حجت زماني اين مجاهد خستگي ناپذير مراسم ختمي برگزار نمايد . آنها حتي از مراسم ختم وي نيز وحشت داشتند .
خاطرنشان مي شود رژيم ضد بشري آخوندي, بامداد روز سه شنبه 18 بهمن ماه سال 84، در آستانه عاشوراي حسيني و سالگرد عاشوراي مجاهدين, قهرمان مجاهد خلق حجت زماني را كه از سال 1380 بيش از 4سال و نيم در زندان تحت فشار و شكنجه بود ، در زندان گوهر دشت ,اعدام كرد.
۳۰ دی ۱۳۸۶

نظر شما چيست ؟  

_____________________________________________________________



به دفاع از حجت زمانی
عاطفه اقبال
بلبلان را همه کشتند به فرمان فقیه
حالیا وقت نواخوانی زاغ و زغن است
روزگاری که وطن دست کفن دزدان است
عجبی نیست که این مرده ی ما بی کفن است!

« هرگز از مرگ نهراسیدم ... اگرچه دستانش از ابتذال هم شکننده تر باشد.. هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گورکن از بهای آزادی آدمی افزون باشد.» شاملو
در جستجویی در سایتها به نوشته ای در مورد *شهید مجاهد خلق حجت زمانی برخوردم. مطلب در سایتهای وزارت اطلاعات درج شده بود و نویسنده ی آن فردی است بنام سعید شاهسوندی که نیازی به معرفی ندارد! من معمولا به مطالبی که در سایتهای معلوم الحال نوشته می شود، نمی پردازم. برای اینکه مثال آنها را بنا به گفته ی تمثیلی قرآن مثال سگانی می دانم که اگر حمله کنی عوعو میکنند، و اگر از آنها در بگذری باز هم عوعو خواهند کرد. «آیه ۱۷۸ سوره اعراف»ولی اینبار دیدن نام معصوم « حجت زمانی » که با شقاوت تمام در زندان اوین به خون غلطید، قلبم را به درد آورد. با خود اندیشیدم که باید تا چه عمقی از رذالت سقوط کرد تا بتوان از شهیدی به معصومیت و استواری حجت زمانی این چنین سخن گفت !؟، به فرازهایی از نوشته ی سعید شاهسوندی توجه کنید :
« او البته سالها پیش، یعنی آن زمان که با عضویت در سازمان مجاهدین، فرهنگ قربانی شدن و "ایدئولوژی مرگ" را پذیرفت. آمادگی خود را برای رفتن اعلام کرده‌بود. »
« انسان" ، "انسان" است انسان یکی است و صاحب منزلت. مجاهد و حزب اللهی مومن و ملحد ، انقلابی و اصطلاح طلب نمی شناسد. حجت ها و گنجی ها ، آقاجری ها و مطهری ها و بهشتی ها از این منظر دارای حقوق یکسان و برابرند . نه بیشتر و نه کمتر چرا که انسان اند و دارای کرامت انسانی. » { البته ایشان نام لاجوردی و خلخالی را در امتداد نام بهشتی و نام دژخیم در امتداد حزب اللهی و اصلاح طلب- که به غلط البته اصطلاح طلب!! نوشته اند- را از قلم انداخته اند! }
«حجت زمانی برای من با القابی نظیر مجاهد، شهید ، قهرمان ویا رزمنده و نظایر آن تعریف نمی‌شود. حجت برای من با کلمه "انسان" شناخته می‌شود. " انسان " بدون هیچ پیشوند و پسوندی. »
« در سوگ حجت می گریم، اما آختن شمشیر برای انتقام خون او را نه تنها بیهوده بل در راستای ریختن خون حجت های دیگر از هرسوی میدانم.»
به این آقا باید گفت : شما لازم نیست در سوگ حجت و حجت ها بگریید. زاریتان را برای حال و روز و سطح فهم و درک خودتان نگه دارید که حجت ها احتیاجی به اشکهای آلوده ی شما ندارند.
ایشان با مردرندی قاتل و قربانی را با هم می آمیزد تا به هر دو به یک اندازه کرامت انسانی ببخشد!! کلمه دژخیم و مجاهد و مبارز و شهید از نظر این آقا یکی است و در کنار هم ردیف شده و همه با بذل و بخشش نام انسان بخود می گیرند!! شاهسوندی با وقاحتی به ارث برده از جلادان اوین در وحشت از مرتبت والای حجت ها میخواهد آنها را تا سطح خود پائین کشیده و برای همین قبل از هر چیز اعلام می کند که این خود حجت بوده که ایدئولوژی مرگ و قربانی شدن را با عضویت در سازمان مجاهدین پذیرفته و رفتن را انتخاب کرده بود!!؟
نه، جناب شاهسوندی، حجت هرگز آمادگی خود را برای رفتن اعلام نکرده بود. هیچ کدام از شهیدان نیز نکرده بودند. آنها زیستن برای آزادی و برابری و عدالت را برگزیده بودند و با عضویت در سازمانهای مطبوعشان در قبال نبرد برای بدست آوردن این ارزشها برای مردمشان متعهد شده و از آن مثل برخی ها در زیر شانتاژ و تهدید و شکنجه کوتاه نیامدند و به این دلیل به دار آویخته شدند. اما معلوم است که این مفاهیم برای امثال شما بیگانه باشد. برای وادادگانی که نه حتی زیر شکنجه که فقط از وحشت مرگ فریاد وا تسلیما برآورده اند. آری در برابر حجت ها این رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی بود که ایدئولوژی مرگ را نه تنها برای حجت بلکه برای تمامی مردم ایران انتخاب کرد. از همان لحظه ای که خمینی از فرودگاه مستقیم به بهشت زهرا رفت تا به مردم قول بدهد که تمامی ایران زمین را به بهشت زهرایی بزرگتر تبدیل خواهد کرد. از همان لحظه ای که در پاسخ خبرنگاری گفت که هیچ احساسی ندارد! همان خمینی که سعید شاهسوندی همیشه در گفتارها و نوشته هایش او را آیت الله خمینی { رحل} !! خطاب می کند.
این آقا با دریدگی مختص مزدوران، انسان را از دیدگاه خود تعریف میکند و می گوید که انسان انسان است!!!. این را هم از همان امام دجال یاد گرفته است که وقتی میخواست اظهار معلومات کند می گفت : اقتصاد مال خر است!! جناب شاهسوندی میگوید انسان یکی است و صاحب منزلت مجاهد و حزب اللهی و ... انقلابی و اصلاح طلب نمی شناسد!! طبیعی است که ایشان توان درک و فهم این کلمه را همانطور که بسیاری از کلمات دیگر مثل فدا، انتخاب، آزادی ، و ..... را نفهمد و اصلا اگر غیر از این بود عجیب می نمود.
نخیر، جناب شاهسوندی، انسان آنجایی که از مرزهای شقاوت و بیرحمی و جنایت می گذرد، دیگر نمیتواند انسان باشد. حتی نام حیوان خطاب کردن به این جنایتکاران نیز خطا است. اینها تنها موجوداتی هستند بی نام و نشان، موجوداتی که از انسانیت خود نزول کرده اند و مرز شکسته اند. آنهایی که میتوانند برای زنده ماندن خود، تیر خلاص همرزمان قبلی خود را بزنند و یا با دشمن به بهای جان ناچیز خود همکاری کنند از همین قماش هستند. آنها هرگز معنی انسان را نخواهند فهمید. مرزی وجود دارد که اگر آنرا زیر پا گذاشتیم دیگر به حیات انسانی بازنخواهیم گشت. و این البته که برای سعید شاهسوندی ها ناآشنا و نامفهوم است. و هیچ کس نمی تواند به اندازه خود ایشان بفهمد که چرا و چگونه!؟
سعید شاهسوندی ها هر چه می خواهند می توانند در سایت های رژیم اراجیف بنویسند و مصاحبه های آنچنانی ترتیب دهند و به حیات زبونانه خود در کنف حمایت های آنچنانی آخوندها و آخوند زاده ها ادامه دهند، ولی جایی که به خود اجازه ی وارد شدن به حریم حجت زمانی ها را میدهند، به قول پدرم باید گفت :
وطن امروز اسير دو سه تن بی وطن است
انهدام وطن از نکبت این چند تن است
این یکی لاشخور و آن دگری جغد سیاه
این یکی مرده خور و آن دگری گورکن است
بلبلان را همه کشتند به فرمان فقیه
حالیا وقت نواخوانی زاغ و زغن است
روزگاری که وطن دست کفن دزدان است
عجبی نیست که این مرده ی ما بی کفن است!
باید به سعید شاهسوندی گفت که آیا بهتر نیست بجای تمامی این نشخوار کردنهای بیهوده به یک سئوال که هرگز به آن در مصاحبه های طولانی تان نپرداخته اید پاسخ دهید : در زمانی که حجت زمانی ها، اکبر محمدی ها، ولی الله فیض مهدوی ها با وجود سن کمشان در زندان اوین به خون کشیده می شوند. در زمانی که به زخمی های عملیات فروغ هم رحم نکرده و آنها را بر سر هر دره و گذر به دار آویختند، در زمانی که فاطمه فرشچی را که در عملیات فروغ دستگیر شد و از قضا گویا با شما نیز در اوین بوده است را بیرحمانه به دار کشیدند. شما که در عملیات فروغ جاویدان به همراه بسیاری از مجاهدین خلق مسلح دستگیر شده بودید، چگونه از معرکه بیرون آمدید!!؟ چطور است که الطاف جمهوری اسلامی در رابطه با دستگیر شدگان فروغ جاویدان فقط شامل حال شما شده و شما را حتی با سلام و صلوات به خارج کشور پست کردند!؟ در ازای چه بند و بستی با دژخیمان در زمانی که از زمین و زمان در زندانهای جمهوری اسلامی خون می بارید و کشتار سال ۶۷ برای کسانی که حتی یک نشریه خوانده بودند، برنامه ریزی شده بود، شما اما، از زندان اوین با همسر و خانواده ی خود در خارج کشور موفق به تماس می شوید – همان تماس کذایی که همه نوار آنرا گوش کردند- و بعد هم آزاد شده و به آلمان تشریف می برید!؟ چگونه است که در بحبوحه ی کشتار بیرحمانه ی رژیم چه در مورد دستگیر شدگان عملیات فروغ جاویدان و چه در مورد زندانیانی که بسیاری از آنها حتی مدت محکومیت خود را گذرانده بودند، با شما این چنین رفتار می کنند!؟ بهای آزادیتان را به چه قیمتی !؟ به دست آوردید!؟ آیا به قیمت خون فاطمه فرشچی ها و تمام دستگیرشدگان فروغ؟ شما جناب سعید شاهسوندی قبل از ابراز هر گونه مخالفتی با هر کس و هر سازمانی، قبل از نوشتن هر تحلیل و کتابی باید اول به این سئوال پاسخ بدهید و بعد به روده درازیهای دیگر بپردازید. شما در مصاحبه ای رندانه سعی کرده اید که سر و ته این قضیه را با وارد کردن حجاریان در سناریوی آزادیتان هم بیاورید. معلوم نیست که جناب حجاریان که آنزمان کاره و وزنه ای هم در سیستم های قضایی و حکومتی نبوده است، چگونه توانسته است شما را از دست لاجوردی بدر آورد. با چه تضمین هایی و با چه قول و قرارهایی؟ لطف کنید یکبار بصورت واضح، حد و حصر همکاری تان که منجر به ارسالتان به آلمان شد را به صورت مبسوط توضیح دهید. آیا این هم از طرح های حجاریانی رژیم برای پایگاه سازی علیه مقاومت ایران در خارج کشور و لوث کردن اپوزیسیون ایران نبود؟ آیا شما مهره ی مناسبی برای اجرای این طرح نبودید که البته اول باید سرسپردگیتان را در زندان اوین در بحبوحه ی اعدامهای سراسری به اثبات می رساندید. این سرسپردگی را به چه شیوه ای به اثبات رساندید؟ چگونه توانستند آنقدر به شما اعتماد کنند که جزو خودی ها محسوب شده و ویزای خروجتان را به همین راحتی صادر کردند!؟ شما که در کشتارهای سال ۶۷ در زندان اوین بوده اید لطف کنید و از چگونگی این اعدامها کمی صحبت کنید! و اینکه شما چگونه از آن جان بدر بردید!؟
آری، حجت ها بدون هیچ پیشوند و پسوندی با کلمه ی انسان شناخته می شوند. انسان آگاه ، فداکار، پیشتازو مسئولی که برای آزادی خودشان از جان و خون دیگران مایه نمی گذارند و جان خود را از دژخیم گدایی نمیکنند. همان انسانی که در مفهوم مجاهد و مبارز خلق نهفته است و همان مفهومی که قدرت فهمش برای کسانی که مرزهای دریدگی و دریوزگی را در نوردیده اند، امکانپذیر نیست.مثال آنها در قرآنی که آنرا مرجع خود می دانند! چنین آمده است : «... از ترس مرگ گوشهایشان را می گیرند تا صدای صاعقه را نشنوند ....کران و کوران و گنگانند و از راه خطا باز نمی گردند.» سوره بقره
۱۶ دسامبر ۲۰۰۷
توضیحات
*۱- شهید مجاهد خلق حجت زمانی پس از چهار سال و نیم مقاومت در زیر شکنجه های بی امان در زندانهای اوین و گوهردشت ، در حالی که ۳۱ سال بیشتر نداشت، عاقبت چون تلاشهای دژخیمان در خریدن و معامله کردن!! با او بر سر آزادی و خون یارانش به جایی نرسید در سحرگاه ۱۸ بهمن ۱۳۸۴ در زندان گوهر دشت کرج به دار آویخته شد، بیش از آن دو برادر دیگر حجت و دایی او توسط رژیم به شهادت رسیده بودند. این اعدام در حالی صورت گرفت که بسیاری از ارگانهای حقوق بشری بین المللی تلاشهای دامنه داری را برای جلوگیری از اعدام او صورت داده بودند. ديده بان حقوق بشر محاکمه ای را که به اعدام حجت زمانی انجاميد را منطبق با معيارها و موازين بين المللی ندانسته و اعلام کرد که به او امکان وکيل گرفتن داده نشده بود.
همچنين اطلاعات رسيده از درون رژيم ومحافل وابسته به "انجمن نجات" حاکی از آن بود که تعدادی از مزدورانی که چند تن ازآنها توسط وزارت اطلاعات طی چند سال اخير برای توطئه عليه اپوزیسیون به خارج اعزام شده بودند و يا از کار چرخانان "انجمن نجات" رژيم در داخل محسوب می گردند در جريان بازجوئی ها و شکنجه های روحی وروانی شهيد حجت زمانی وديگر زندانيان مقاوم سياسی حضور داشته وبرای شکستن مقاومت و به توبه وتسليم کشاندن آنها بکار گرفته شده بودند. رژيم با استفاده از همین افراد خانواده حجت را تحت فشار قرار داده بود تا او را وادار به تسليم وموضعگيری عليه مجاهدين بکند. در چنین شرایطی بود که حجت دست رد به سینه ی رژیم زد و آگاهانه و با شجاعت تمام به تمامیت رژیم نه گفت و بهای آنرا نیز با خون خود پرداخت. و دست گدایی نیز به سوی خامنه ای و بازجویان اوین و نه امثال حجاریان برای زنده ماندنش دراز نکرد.
* ۲ – بعد از شهادت برادرم عارف در سی خرداد ۶۰، در حالیکه خانواده حتی فرصت عزاداری برای او- به دلیل حمله ی پاسداران به مراسم ختم او در خانه- را پیدا نکردند و بلافاصله اجبارا خانه را ترک کرده و از آنروز به بعد دربدر و فراری شدند. پدرم برای اولین بار به صورت پنهانی به دیدن جمعی از دوستانش می رود. در آن جمع یکی از دوستان پدر این شعر را در رابطه با شهادت عارف به صورت مرثیه خوانده بود.

نظر شما چيست ؟  

_____________________________________________________________


آرشيو